

بازدید از مطلب : ۵,۵۵۹ بازدید
دانش آموز بسیجی سید محمد علی فلاح عباسی

سید محمد علی نوجوان ۱۳ ساله ای است که در آبان ماه سال ۹۰ به اتفاق خانواده اش عازم کربلا شد . رفتن به کربلا چنان شور و شوقی در او بوجود آورده بود ، که سر از پا نمی شناخت . عشق به شهادت از سالها پیش در دلش جوانه زده بود . عشق و علاقه به شهداء سرانجام او را به جایی رساند که تنها شایسته مردان خداست .
در این سفر معنویی گویی به او الهام شده بود که باید پر کوچک پروازش را باز کند و به خیل عظیم شهداء بپیوندد .
از همان موقع که فهمیده بود عازم کربلاست به اطرافیانش گفته بود که : دیگر رفتنی است و به شهادت خواهد رسید . اما کسی به حرفش توجهی نمی کرد و آنرا نوعی شوخی تلقی میکردند. هنگام خداحافظی به همکلاسیهایش گفته بود : که اگر در این سفر شهید شد اسم مدرسه رابه نامش بگذارند . سید محمد علی فلاح عباسی در ۲۱ اسفند ماه سال ۱۳۷۷ بهمراه خواهر دوقلویش در رشت به دنیا آمد. روزی که این دو به دنیا آمدند جمعه بود . مادرش بعد از به دنیا آمدن آنها اولین چیزی که به دهان گذاشت خرما بود . او می خواست با خوردن خرما شیرش طیب و طاهر شود و بچه ها را طوری پرورش دهد که مورد رضای خدا قرار گیرد .
از همان زمان که او پا بعرصه این عالم خاکی گذاشت مادرش با توجه به اتفاقاتی که برای سید محمد علی افتاده بود ، این نیت را کرده بود که بچه اش را طوری پرورش دهد تا در رکاب آقا امام زمان (عج ) قرار گیرد و در این راه به شهادت برسد . تربیت اسلامی بچه ها آرزوی مادرش بود . سید محمد علی با مکتب اسلام آشنا شد و در این راه پیش رفت . او هم در مدرسه ی علم و دانش دانش آموز موفقی بود و هم در عرصه شعر و نقاشی توانا . بطوریکه در عرصه نقاشی توانست بارها مقامهایی را کسب نماید . از همان دوران کودکی خودسازی را شروع کرده بود . به نماز اهمیت می داد.
مادرش در این زمینه می گوید: ” معلمش برایم تعریف می کرد : یکروز که مدرسه ها تازه باز شده بودند، سید محمد علی برای اقامه نماز راهی نمازخانه شد . اما با در بسته مواجه شد . دیدم در پشت در نمازخانه مقوا گذاشته و مشغول نماز خواندن است . ” درستکاری را سرلوحه زندگیش قرار داده بود . مادرش در این مورد می گوید : ” معلم کلاس دومش برایم تعریف کرد : یکروز برای بچه ها املاء گفته بودم .درحال تصیح دیکته ها بودم . تشخیص دو حرف ذال و رز که سید محمد علی نوشته بود ، برایم مشکل بود .
از او خواستم برایم بخواند . با دیدن نوشته اش متوجه شد که اشتباه نوشته است .حقیقت را به من گفت . به او گفتم : اگر این حرف را درست نوشته بودی نمره ۲۰ می گرفتی . یکی از همکلاسیهایش که این وضعیت را دید، به او گفت : تو که درستش را متوجه شده بودی چرا کلمه درست را نگفتی ؟ او در جوابش گفت : درسته که آقا معلم نمی دانسته من اشتباه نوشتم اما خدا که می داند من به غلط نوشته ام . با شنیدن این حرفش درس گرفتم . هم تشویقش کردم و هم نمره ۱۹ او را به ۲۰ تغییر دادم .” او همانطوریکه مادرش نیت کرده بود تا از سربازان امام زمان (عج ) باشد ، عضو یاران موعود سبز شد . در مورد شیطان پرستی و علائم آن تحقیقاتی انجام داده بود .
مادرش در این زمینه می گوید : یکروز برایش بلوزی گرفته بودم که علایم شیطان پرستی داشت . به آن علایم توجه نکرده بودم . او با دیدن طرح روی بلوز این علامتها را شناخت و لباس را نپوشید . به او گفتم : به بازار که رفتیم برچسب لباس بگیر و روی آن بچسبان . به دلیل علاقه ای که به ورزش فوتبال داشت ، برچسب توپ فوتبال گرفت و روی آن علامت چسباند . زمانیکه عازم کربلا شدیم بچه ها که لباسهای تازه شان را پوشیدند او نیز این بلوز را پوشید . فکرهای بلندی در سر داشت .
دوست داشت وقتی بزرگ شد ، شاگرد اول دانشگاه صنعتی شریف شود . آرزو داشت بعد از پذیرفته شدن در دانشگاه به دیدار مقام معظم رهبری برود . به شغل مهندسی مکانیک در صنعت خودرو سازی علاقه وافری داشت . دوم راهنمایی بود که قسمت شد به اتفاق خانواده اش راهی کربلا شود به کربلا که رسیدند مادرش به همسرش گفته بود : که به ضریح امام حسین (ع) که رسیدی ضریح را بلیس . چون شنیده بود یکی از نزدیکان حاج آقا بهجت از قول ایشان نقل کرده بود که : ایشان وقتی به زیارت حضرت معصومه (ع) می رفت ، ضریح را لیس می زد . او که این حرف را شنید با آنکه بچه حساسی بود و بهداشت را خیلی رعایت می کرد وقتی به ضریح رسید یاد جمله ی مادرش افتاد و ضریح امام را با لیس زدن زیارت کرد . سپس با خوشحالی مضاعف به مادرش گفت : که ضریح را با لیس زدن زیارت کرد ه است . سید محمد علی مداح اهل بیت نیز بود .
در سفر به کربلا با مداحی اش باعث تعجب اطرافیان شد . آنها نمی دانستند او مداحی می کند . مادرش در این مورد می گوید : ” یادم هست هنگام مداحی وقتی به این جمله رسید : بمیرم از غصه ی دل و غمهای زینب حسین ، الهی در مجلس تو جونم بیاد بر لب حسین . وقتی این جمله را خواند دلم یه جوری شد . آنوقت با خودم گفتم راضی ام به رضای تو. هرچه خیر است برایمان پیش بیاور . چون من با توجه به نیتی که کرده بودم همیشه دلم آویزان بود . نیتم از آنجا شروع شد که سید محمد علی بعلت سرمای اتاق عمل سینه اش کمی خس خس میکرد لذا تصمیم گرفته شد او را به بیمارستان دیگر انتقال دهند . با انتقال او به بیمارستان دیگر دلم نگران شد که نکند او برود و دیگر برنگردد. د ردلم نیت کردم اگر بچه ام بزرگ شد سعی کنم طوری او را تربیت کنم که در رکاب امام عصر (عج ) باشد و در این راه به شهادت برسد.
مادر شهید نقل میکند : “یکروز که سید محمد علی از مدرسه برگشته بود با خوشحالی بلافاصله کیف خود را باز کرد . دفتر املایش را باز کرد و به من گفت : مامان این پایین را بخون . ببین آقامون چه نوشته ؟ دیدم نوشته است : پسرم از اینکه خدا را ناظر بر اعمال خود ت می بینی خوشحالم . همیشه اینگونه باش .بخاطر همین من نمره تو را به شما میدم. نمره ۱۹ او را به اضافه ۱ کرد و تبدیل به ۲۰ کرد .به سید محمد علی گفتم چی شده بود ؟ در جوابم گفت : معلمم که برایمان املا ءگفت من کلمه ای نوشتم که تشخیص دو حرف ذال و رز برایش مشکل بود . از من خواست برایش بخوانم . با دیدن نوشته ام متوجه شد م که اشتباه نوشته ام .حقیقت را به معلم گفتم . او به من گفت : پس غلط نوشتی. داشتم میرفتم بشینم یکی از همکلاسیهایم که این وضعیت را دید به من گفت : آقا متوجه نشده بود تو که درستش را متوجه شده بودی چرا کلمه درست را نگفتی ؟ در جوابش گفتم : آقا متوجه نشده بود من اشتباه نوشتم اما خدا که منو میبینه. «الم یعلم بان الله یری » «مگه نمی دونی خدا آدمومیبینه؟ »آقامون که این جملات را شنید زیر املایم اینطور نوشت و به من داد. ”
شهید سید محمد علی فلاح عباسی د ر۲۱ اسفند ماه سال ۱۳۷۷ به اتفاق خواهر دوقلویش در رشت به دنیا آمد . از همان دوران کودکی خودسازی را سرلوحه رفتارش قرار داد . او هم در عرصه علم و دانش در سنگر مدرسه دانش آموز موفقی بود و هم در عرصه شعر ونقاشی توانا . بطوریکه بارها توانست در زمینه ی نقاشی مقامهایی را کسب کند . مداح اهل بیت بود . دوم راهنمایی بود که به اتفاق خانواده اش عازم کربلا شد . پس از اینکه فهمید عازم کربلاست ، تمام وجودش غرق در شادی و شعف شد . با شهید و شهادت آشنا بود . در این سفر گویی به او الهام شده بود بازگشتی برایش نیست و باید به پرواز درآید . شهادت را دوست داشت . به اطرافیان گفته بود که در این سفر به شهادت خواهد رسید . حتی به همکلاسیهایش گفته بود که بعد از شهادتش مدرسه را به نامش کنند . سرانجام آن روز موعود فرا رسید . آنها پس از زیارت قبور ائمه در عراق در حال بازگشت به ایران بودند و سید محمد علی در حال پذیرایی از زائران امام حسین ( ع ) در ماشین بود که بر اثر اصابت ترکش ناشی از انفجار بمب درمسیرسامراء در ۱۷ آبان ماه سال ۱۳۹۰ به شهادت رسید ودر مزار شهدای شهر لنگرود به خاک سپرده شد.
بعد از اینکه او حالش خوب شد من همیشه دلم نگران بود که اگر او شهید شد من طاقت دارم یا نه ؟ با خودم میگفتم در آن موقع وجود نازنین امام زمان تسلی خاطر من خواهد بود . سرانجام روزی که این سید بزرگوار بعنوان یک عاشق انتخاب شد ، فرا رسید . بعد از زیارت قبور ائمه در عراق د رحال بازگشت به ایران بودند واو در حال پذیرایی با میوه از زائران داخل اتوبوس بود که ناگهان بمب مسیر راهشان منفجر شد و او به همراه ۳ تن دیگر در تاریخ ۱۷ آبان ماه ۱۳۹۰ د رمسیر سامراء به شهادت رسید . او همانطوریکه در مداحی اش گفته بود در مجلسی که زائران حسینی به عشق زیارت امام حسین (ع) جمع بودند خونش به عشق مولایش به لب آمد و با اصابت ترکش ناشی از انفجار بمب به قلب کوچک و پاکش به شهادت رسید و در مزار شهدای شهر لنگرود به خاک سپرده شد .
شهادت سید محمد علی حال و هوای خاصی در بین اطرافیان و خاصه همکلاسیهایش بوجود آورد . بطوریکه هم کلاسیهایش بعد از شهادتش به یاد او در جای خالی نیمکتش گلدان گل گذاشته اند تا هر روز با دیدن جای خالی دوستشان در ذهنشان ثبت شود که چه دوست بزرگی را از دست دادند دوستی که ایامی د رکنارشان بود و اکنون هم نشین ملائکه شده است . امید آنکه جوششی که درخون این فرزندان انقلاب با ریختن خون بزرگ مردی به نام سید محمد علی فلاح عباسی بوجود آمده به فرموده مقام معظم رهبری که : زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهداء کمتر از شهادت نیست با تلا ش و کوشش ، امید و توکل بر خدا به قله های بلند سعادت دنیوی و اخروی دست یابند و امید دشمنان دین و اسلام را ناامید گردانند.
این شعری است که سید محمد علی در پایان تحقیقات خود در مورد شیطان پرستی نوشته بود :
« با کدام آبرویی زشمارش باشیم
عصرها منتظر صبح بهارش باشیم
سالها منتظر سیصد و اندی مرد است
آنقدر مرد نبودیم که یارش باشیم »
دانش آموز بسیجی سید محمد علی فلاح عباسی











