

بازدید از مطلب : 2,266 بازدید
شهید محمد جواد تندگویان. وزیر نفت

شهید محمد جواد تندگویان وزیر نفت جمهوری اسلامی ایران در سپیده دم روز ۲۶ خرداد سال ۱۳۲۹ هجری شمسی پا به عرصه هستی نهاد. قدمش مایه برکت و خیر برای خانواده بود و وجودش روشنی بخش جانشان. قبل از اینکه به مدرسه برود، پدرش او را به مسجد برد و با قرآن آشنا کرد.
زندگی نامه شهید مهندس محمد جواد تندگویان
دوران کودکی
محمد جواد تندگویان در ۲۶ خرداد ۱۳۲۹ در خانی آباد تهران به دنیا آمد. پدر او جعفر تندگویان، یک مغازه کفاشی در میدان بهارستان داشت. نزدیکی مغازه جعفر تندگویان به مجلس شورای ملی باعث شده بود، که او در جریانهای سیاسی حضور داشته باشد. پدرش از هواداران آیت الله «کاشانی» روحانی مبارز و مشهور نهضت ملی شدن نفت ایران بود. جواد در محیط ساده خانواده آموخت که معیار اصلی و هدف واقعی زندگی تجمل و رفاه نیست، بلکه غیر از مادیات، ارزشهای والاتر و برتر دیگری نیز وجود دارد. به همین دلیل در طول زندگی خود هیچگاه اجازه نداد، وسیله برای او هدف شود..
محمد جواد تندگویان در سال ۱۳۳۶ به مدرسه رفت و تا سال ۱۳۴۱ دوره دبستان را بهپایان برد. در سال ۱۳۴۲ با ثبتنام در مدرسه جعفری اسلامی وارد دوره دبیرستان شد. تندگویان در سال ۱۳۴۶ مدرک دیپلم خود را اخذ کرد . او پس از تحصیل توانست امتیاز لازم استفاده از سهیمه بورسیه بانک ملی ایران برای اعزام به خارج از کشور را بهدست آورد، اما پس از مصاحبه، از این فهرست کنار گذاشتهشد.
پدرش از هواداران آیت الله «کاشانی» روحانی مبارز و مشهور نهضت ملی شدن نفت ایران بود. جواد در محیط ساده خانواده آموخت که معیار اصلی و هدف واقعی زندگی تجمل و رفاه نیست، بلکه غیر از مادیات، ارزشهای والاتر و برتر دیگری نیز وجود دارد. به همین دلیل در طول زندگی خود هیچگاه اجازه نداد، وسیله برای او هدف شود.
قبل از ورود به مدرسه، نام شهید« نواب صفوی» را شنیده بود، نام «غلامرضاتختی» را نیز در دبستان از سایر دانشآموزان شنید. این دو الگوی کودکی جواد بودند و اگرچه جواد نتوانست جسم خود را پرورش دهد اما از نظر روحی، روحیهای مقاوم و نیرومند پیدا کرد.
اکثر شبها، با قدمهای کودکانهاش همراه پدر و پدربزرگ به مسجد بینایی و هیات بنیفاطمه و فاطمیون درخانیآباد میرفت. ساکت و آرام در گوشهای مینشست و به نماز خواندن مومنان نگاه میکرد و گوش او به تدریج با دعا و گفتار عالمان دین آشنا شد. هنوز به دبستان نرفته بود که در صف نماز جماعت در کنار پدر و پدربزرگ خود ایستاد و نماز خواند و درس خضوع و خشوع در برابر حق و ایستادگی در مقابل هرچه غیرخدایی، را آموخت. در کنار پدر و پدربزرگش در جلساتی که بعد از هیات به گونهای خصوصی برگزار میشد، شرکت داشت و با مبارزه مکتبی آشنا شد و تا آخرین دقایق حیات پرافتخارش از مبارزه دست نکشید و مسجد و هیات را ترک نکرد.
دوران دبستان
شوق آموختن و علاقه به اینکه جواد بتواند خودش کتاب بخواند و خط بنویسد، باعث شد که پدر زودتر او را در دبستان نام نویسی کند. دبستان اسلامی که جواد درآن درس می خواند، از شهرت خاصی در خانیآباد برخوردار بود. مدیر و معلمان مدرسه به این کودک لاغر اندام اما با هوش که میتوانست بیشتر آیات و سورههای کوچک قرآن را که از پدرش آموخته بود، بخواند؛ علاقه شدیدی داشتند و تا پایان دروه ابتدایی اجازه ندادند، خانوادهاش او را از آن مدرسه به مدرسه دیگری منتقل کنند.
یک شب جواد در مسجد محله شگفتی آفرید. ماجرای آن شب را، بعد از گذشت سالها، هنوز قدیمیترهای خانیآباد به یاد دارند. در آن ایام، معمولاَ سرشب برق محلات تهران قطع میشد و مومنین مجبور میشدند قبل از وقت مسجد را ترک کنند. آن شب به محض اینکه برق قطع شد، جواد بلافاصله باصدای کودکانه خود شروع به خواندن دعای کمیل کرد و مانع ترک مسجد شد.
در دوره دانشآموزی جواد در دبستان، در فاصله بین سالهای ۱۳۳۲ تا ۱۳۳۶ اوضاع سیاسی و اقتصادی کشور نیز دگرگون شد و حوادثی روی داد که زمینهساز قیام خونین ۱۵خرداد ۱۳۴۲ در ایران شد. البته این وقایع در جنوب شهر بیشترین تاثیر را بر جای گذاشت و بر وضع خانواده تندگویان نیز تاثیر مستقیم داشت.
در چنین وضعیتی، جواد با معدل بیست، دوره دبستان را پشت سر گذاشت و آماده ورود به مراحل بالاتر تحصیلی شد. در حالی که نفر دوم با معدل ۱۶ قبول شده بود و اصولاَ در آن زمان خصوصاَ در مدارس جنوب شهر، سطح نمرات دانشآموزان بالا نبود. لذا معدل بالای جواد در منطقه سروصدا به راه انداخت و جواد تندگویان در سراسر مناطق جنوب شهر تهران نفر اول شناخته شد و جایزه گرفت.
دوران نوجوانی
وضع مالی پدر جواد همچون بقیه مردم نجیب جنوب شهر بود. از یکسو رکود کسب و کار و از سوی دیگر مخالفت با رژیم و بحران مالی شدید، او را به شدت تحت فشار قرار داده بود. دوران کودکی و نوجوانی جواد، چه در دبستان و چه در هنگام تحصیل در دبیرستان و دانشکده رنگی از رفاه نداشت. او بیشتر خرج تحصیل خود را در دوران دبیرستان، از راه کارکردن و تدریس خصوصی ریاضی، عربی و زبان انگلیسی تأمین میکرد.
جالب اینجاست که با همان بدن ضعیف در حد مقدورات خود هیچگاه اجازه نداد ظالمی برمظلومی بتازد و همیشه مدافع مظلومان بود و با همان بدن شکننده، مقاومتی حیرتانگیز در مقابل دژخیمان ساواک از خود نشان داد و بازجویان و شکنجهگران خود را، بعد از تحمل هشت ماه شکنجه، مجبور کرد به شکست خود اعتراف کنند.
تحصیل او در دبیرستان اسلامی «جعفری» مصادف با قیام خونین پانزدهم خرداد ۱۳۴۲ بود. شاه قصد داشت به آمریکا امتیازات بیشتری برای غارت منابع ایران بدهد و هستی ملت را یکسره بر باد دهد. او این کارها را به بهانه رسیدن به دروازههای تمدن بزرگ صورت میداد. از جمله برای اتباع آمریکا، حق کاپیتولاسیون یا حق قضاوت کنسولی داده بود و قصد داشت تحت عنوان آزادی زنان و اعطای حقوق به آنان، بعضی از مواد قانون مشروطه را ملغی و به جای آن قوانین دلخواه آمریکا و مخالف با اسلام را جایگزین کند.
در تاریخ دهم ذیقعدهالحرام ۱۳۸۲ اعلامیهای از سوی امام خمینی(ره) در مخالفت با رژیم منتشر شد. پدر جواد طبق معمول تعدادی از این اعلامیهها را به دست آورد و در بازار تهران پخش کرد و نسخهای از آن را نیز به خانه آورد و به جواد داد.
این اعلامیه و تلگرافی که به مناسبت چهلم فاجعه قم از طرف امام خمینی(ره) انتشار یافته بود، تحول عمیقی در روحیه این نوجوان سیزده ساله به وجود آورد و او را یکسره دگرگون کرد.
دگرگونی که باعث شد او تا آخرین نفس و آخرین قطره خونش سربازی فداکار و رزمنده ای شجاع برای امام خمینی(ره) باشد و جانش را فدای عقیده الهی اش کند.
دوران سربازی
تندگویان با لباس فرم سربازی
تندگویان پس از پایان تحصیلات دانشگاهی، در سال ۱۳۵۱ برای گذراندن دوران خدمت سربازی، در پالایشگاه تهران، با درجه سروانی، مشغول به کار شد . او در شهریور ۱۳۵۲ ازدواج کرد و ۲ ماه بعد از تهران به آبادان منتقل شد و بعنوان سرباز مهندس، در پالایشگاه آبادان به فعالیت ادامه داد. وی بار دیگر فعالیت در انجمن اسلامی دانشکده نفت آبادان را از سر گرفت، اما پس از مدت کوتاهی، تظاهراتی اعتراضی از سوی دانشجویان دانشکده نفت اتفاق افتاده بود، که رئیس وقت دانشکده او را به عنوان عامل اغتشاش، به ساواک معرفی نمود و نهایتاً از پالایشگاه آبادان اخراج شد.
در نامۀ رسمی اداره ساواک آبادان به تهران به تاریخ ۱ آبان آمده بود:
به خدمت سربازی محمد جواد تندگویان با درجه سروانی در شرکت نفت آبادان خاتمه داده شد و او با سمت سرباز صفر، مابقی خدمت را در قسمت پشتیبانی منطقه ۲ شیراز سپری خواهد کرد.
تندگویان در تاریخ ۱۳ آبان ۱۳۵۲ دستگیر شد. خانواده او تا ۴ ماه پس از دستگیریاش، از وضعیت وی بیاطلاع بودند. تندگویان به کمیته مشترک ضدخرابکاری برده شد و در آنجا تحت شکنجه قرار گرفت. وی حدوداً ۷ ماه در زندان انفرادی بود. دادگاه پس از چندی او را به یک سال حبس (با احتساب مدت بازداشت) محکوم کرد و با به پایان رسیدن مدت محکومیت، در آبان ۱۳۵۳ آزاد شد . او در زندان با حسینعلی منتظری ملاقات کرده بود و همبند بهزاد نبوی بود. تندگویان پس از آزادی از زندان، به سرباز صفری تنزل درجه یافت و برای ادامه سربازی به شیراز اعزام شد .
تندگویان و فرزندش محمدمهدی در مراسم دانشآموختگی
محمد جواد تندگویان در سال ۱۳۵۲ با بتول برهان اشکوری ( متولد ۱۳۳۴ ) ازدواج کرد. در زمان ازدواج، تندگویان در پالایشگاه تهران سرباز بود و همسرش در سال دوم دبیرستان تحصیل میکرد . از او ۴ فرزند به نامهای محمدمهدی تندگویان، هاجر، مریم و هدی باقی ماندهاست . او به فیلم زندهباد زاپاتا! علاقه بسیاری داشت .
تندگویان در دوران دانشجویی ( نفر سمت راست )
محمدجواد تندگویان در نیمسال اول سال تحصیلی ۱۳۴۸–۱۳۴۷ به عنوان دانشجوی دوره کارشناسی رشته مهندسی نفت گرایش پالایش، وارد دانشکده نفت آبادان شد. بهگفته احمد اجللویان، از هم دانشگاهیان وی، تندگویان از دانشجویان ممتاز دانشکده نفت و فردی بذلهگو و خوشمشرب بود، که در فن خطابه مهارت داشت . او پس از مدت کوتاهی به انجمن اسلامی دانشجویان پیوست و از اعضای فعال این انجمن شد.
تندگویان و دوستانش در انجمن اسلامی چهرههایی مانند علی شریعتی، مرتضی مطهری، محمدتقی جعفری و محمود فرشچیان را به دانشکده خود دعوت کردند و سخنرانیهایی برای آنها ترتیب دادند. تندگویان در کتابخانه دانشکده نیز فعال بود و در تدوین کتاب «چهار زندان انسان» که پیادهشده سخنرانیهای علی شریعتی در دانشکده نفت آبادان، از روی نوار کاست بود، مشارکت داشت. در نامهای که اداره ساواک آبادان در تاریخ ۳۰ فروردین ۱۳۵۰ برای دفتر مرکزی سازمان ساواک در تهران نوشت، آمده است:
به تازگی چند نفر به سرکردگی محمد جواد تندگویان، به دلایلی که اعمالشان بیتأثیر از دانشجویان دانشگاههای دیگر مثل دانشگاه پلیتکنیک تهران نیست، پای سخنرانانی مثل علی شریعتی، سید عبدالکریم هاشمینژاد و فخرالدین حجازی را به دانشگاه آبادان، بازکردهاند و علیه ریاست دانشگاه، شایعهپراکنی میکنند.
دستگیری توسط ساواک
صحبتها و فعالیتهای شهید تندگویان باعث شد دانشجویان در چند نوبت دست به اعتصاب بزنند که همین امر موجب شد مسوولان دانشگاه به ساواک گزارش دهند و متعاقبا شهید تندگویان تحت پیگرد قرار گیرد.
برهان اشکوری با اشاره به دستگیری شهید تندگویان توسط ساواک، یادآور شد: به خاطر دارم وقتی بعد از جریانات دانشکده نفت متوجه شدیم شهید تندگویان تحت پیگرد ساواک قرار دارد، تمام کتابهای دکتر شریعتی را که در خانه بود به منزل پدربزرگ ایشان بردیم و شهید تندگویان کتابها را در سکوی حمام پنهان و بر روی آنها آجرچینی کرد. بعدها که کتابها را بیرون آوردیم بعضی از آنها پوسیده شده بودند.
همسر شهید تندگویان اضافه کرد: البته سندها و کتابهای دیگری هم وجود داشت که ممکن بود ما را دچار دردسر کند، اما نیروهای ساواک هیچ کدام از آنها را پیدا نکردند. به عنوان مثال مادر محمد جواد اعلامیهای از حضرت امام را بخاطر نگرانی از اینکه مبادا محمد جواد دچار مشکل شود، چند قسمت کرده بود و هر قسمت را در یک نقطه پنهان کرده بود؛ اما شهید تندگویان آنها را پیدا کرده بود و با چسب آنها را مرتب کرده و پس از تکثیر، آن را بین دوستان و فعالان انقلابی توزیع کرده بود.
دوران اسارت
محمد جواد تندگویان در تاریخ ۹ آبان ۱۳۵۹ درحالیکه حدوداً یک ماه از دوره وزارتش میگذشت، برای بازدید از پالایشگاه آبادان، عازم جنوب بود، که در جادهٔ ماهشهر به آبادان به همراه معاون و دیگر همراهانش، به اسارت نیروهای ارتش عراق درآمد و به زندانهای اسیران ایرانی منتقل شد. به نقل از برخی اسیران، وی تا مدتها پس از شکست حصر آبادان ( مهر ۱۳۶۰) و آزادسازی خرمشهر( خرداد ۱۳۶۱) نیز زنده بود. اما از چگونگی وضعیت اسارت و نحوه درگذشت او در اردوگاههای اسرا، اطلاعات دقیقی در دست نیست.

اعزام به خارج
مهندس «تندگویان» با وجود اینکه امتیاز لازم را برای اعزام به خارج به عنوان سهمیه بانک ملی به دست آورده بود، در مصاحبه به دلیل اینکه مذهبی ومتعصب شناخته شد، کنار گذاشته واز اعزام او به خارج از کشور برای تحصیل ممانعت به عمل آمد. ایشان با توجه به علاقهای که داشتند، پس از قبولی در دانشکده «نفت» در «آبادان» مشغول میشوند و فعالیتهای اسلامی و انقلابی خود را در انجمن اسلامی این دانشکده دنبال میکنند.
فعالیتها پیش از انقلاب
ایشان عضو حزب و گروه خاصی نبود و مانند بسیاری از نیروهای انقلابی با رهبری امام به فعالیتهای خویش ادامه میداد. در مجموع ایشان بعداز رهایی از زندان ساواک، اجازه حضور و استخدام در مشاغل دولتی را نداشتند. لذا مدتی بیکار بودند تا اینکه عدهای از دوستان و هم دورهایهای ایشان در دانشکده، کاری در بوتان گاز برای او مهیا کردند و ایشان نیز طرح و برنامهای تهیه کردند برای توسعه کار این کارخانه که نتیجه کار نیز بسیار موفق بود.
پس از پایان خدمت سربازی از شیراز، به تهران بازگشت. وی بهدلیل سوءپیشینه، نمیتوانست در مراکز دولتی کار کند. تندگویان فعالیت شغلی خود را در گروه صنعتی بوتان آغاز کرد، اما در ۶ تیر ۱۳۵۴ از سمت خود استعفأ داد. مدتی برای گذران زندگی به مسافرکشی روی آورد. سپس به رشت رفت و در شرکت پارس توشیبا( پارس خزر) شروع به کار کرد. تندگویان از سال ۱۳۵۴ تا ۱۳۵۶ مدیر تولید شرکت پارس توشیبا( پارس خزر رشت ) بود . وی در سال ۱۳۵۶ در مقطع کارشناسی ارشد مدیریت صنعتی در مرکز مطالعات مدیریت ایران پذیرفته شد و در ۱۳۵۷ با دریافت مدرک خود به شرکت پارس توشیبا بازگشت.
مدیر عامل شرکت صنعتی پارس خزر رشت( توشیبای سابق )
در این مدت ساواک مدام از فعالیتهای شهید مهندس تندگویان سوال و تحقیق میکرد و جویا میشد که آیا مسافرت رفته است یا نه؟ وقتی ایشان این مزاحمتها را دیدند، ترجیح دادند به دعوت مهندس بوشهری که از دوستان شهید مهندس تندگویان در دانشکده نفت واز اعضای هیئت مدیره شرکت توشیبای سابق یا پارس خزر کنونی بود، به شهرستان رشت بروند و در این شرکت در سال ۱۳۵۷الی اواخر سال ۱۳۵۹ بعنوان مدیر عامل شرکت به مدت یک سال و نیم مشغول به کار شوند.
خاطرات شهید مهندس محمد جواد تندگویان در شرکت پارس صنعتی پارس خزر( توشیبای سابق )
از زبان کارگرانی که در همان زمان با ایشان در شرکت مشغول بکار بودند : ایشان از جمله مدیرانی بود که در بدو ورود ، برخورد شایسته ای با کارگران داشتند و دستور داده بود که همان غذایی را که کارگران می خورند مدیران هم از همان غذا استفاده کنند و خود نیز با کارگران در سر یک میز می نشست و غذا می خورد و خود را هرگز جدا و برتر از آنها نمی دانست و با مدیران و رواسایی که خودشان را برتر می دانستند آنها را نصیحت می کرد . به همین خاطر همیشه مورد لطف و حمایت کارگران قرار می گرفت تا جایی که در زمان رفتن ایشان به شرکت نفت همه پرسنل شرکت ناراحت بودند و شعار می دادند که مهندس بمان . و ایشان در آن روز در اجتماع عظیم کارگران شرکت سخنرانی کردند و گفتند چون رشته تحصیلی من مربوط به شرکت نفت می باشد امروز احساس می شود نیاز کشور در این زمینه بیشتر است و خواهش کردند همچنان که از ایشان حمایت می کردند با هر کسی که جای ایشان می آید همکاری لازم را داشته باشند و موجب رونق اقتصاد کشور شوند.
وی در اواسط سال ۱۳۵۸ توسط علیاکبر معینفر وزیر نفت وقت، دعوت بهکار در وزارت نفت ایران شد و به عنوان قائممقام رییس پالایشگاه آبادان منصوب گردید . محمد جواد تندگویان در تیر ۱۳۵۹ از سوی علیاکبر معینفر به مدیریت شرکت مناطق نفتخیز منصوب شد و تا مهر ۱۳۵۹ سکان هدایت بزرگترین تولید کننده نفت و گاز کشور را در دست داشت.


وزارت نفت
پس از انقلاب با توجه به سوابق انقلابی مهندس تندگویان، ایشان از سوی شهید رجایی به عنوان وزیر نفت به مجلس معرفی شدند.
بازدید تندگویان پس از وزارت از روستای امینآباد در استان خوزستان
زمانی که محمدعلی رجایی نخستوزیر وقت، قصد داشت وزیر نفت جدید را انتخاب کند، تندگویان سرپرست شرکت مناطق نفتخیز بود و به دلیل عملکردش به عنوان یکی از گزینههای وزارت نفت مطرح شد. تندگویان در تاریخ ۳ مهر ۱۳۵۹ توسط محمدعلی رجایی در جلسه علنی به مجلس شورای اسلامی معرفی شد. در جلسۀ رأی اعتماد، علی آقامحمدی به عنوان مخالف و علی موحدی ساوجی به عنوان موافق سخنرانی کردند. همچنین علیاکبر معینفر و محمدعلی رجایی درباره سوابق وی، توضیحاتی به نمایندگان دادند . تندگویان از مجموع ۱۷۶ رأی اخذ شده، با ۱۵۵ رأی موافق، ۱۸ رأی ممتنع و ۳ رأی مخالف، از مجلس وقت، رأی اعتماد دریافت کرد و رسماً به عنوان وزیر نفت برگزیده شد . چند روز پیش از شروع فعالیت وی بعنوان وزیر نفت، جنگ ایران و عراق آغاز شده بود و نخستین اقدام تندگویان در جایگاه وزیر نفت، سازماندهی کارکنان وزارت نفت و شرکتهای تابعه، برای حفاظت از تأسیسات نفتی مستقر در استان خوزستان بود.
شهادت
۴۰ روز بعد شهید تندگویان که به قصد تشویق و تقدیر کارکنان شجاع تاسیسات نفتی از یک راه فرعی عازم آبادان بودند، مورد تهاجم مزدوران صدام قرار گرفتند و به اسارت دشمن درآمدند. او پس از تحمل سالها اسارت وسخت ترین شکنجه ها در زندانهای مخوف عراق در حکومت دیکتاتوری صدام به درجه رفیع شهادت نائل آمد، و در سال ۱۳۷۰ پیکر مطهرش به کشور بازگردانده شد.
همسر شهید تندگویان گفت: در همان روزهای ابتدایی اسارت شهید تندگویان، شهید رجایی به خانه ما آمد و پس از احوالپرسی و جویا شدن حال بچهها گفتند که عراقیها حاضرند شهید تندگویان را در قبال آزادی هشت تن از خلبانانشان آزاد کنند که من گفتم اگر بنده هم این شرط را بپذیرم مطمئنم خود آقای تندگویان نمیپذیرد که در قبال آزادیاش کسانی آزاد شوند که مجددا پس از مراجعت به کشورشان میخواهند باز بر سر مردم بیگناه ما آتش بریزند و موشک بزنند.
او اضافه کرد: البته ما به همراه خانوادههای بوشهری، یحیوی و سادات از طریق نهادهای بینالمللی همچون صلیب سرخ جهانی، سازمان حقوق بشر مسأله را پیگیری میکردیم اما متأسفانه آنها نیز به غیر از همدردی زبانی کار دیگری انجام ندادند. حتی یک بار با سرپرست صلیب سرخ دیدار داشتیم و او پس از مشاهده دست خط شهید تندگویان و وضعیت خانوادهها، گریه کرد و قول همکاری داد که متأسفانه باز هم موثر نبود.
همسر شهید تندگویان گفت: بعد از آنکه از زنده بودن آقای تندگویان ناامید شدیم، از رهبر معظم انقلاب حضرت آیت الله خامنهای خواستیم که قضیه را پیگیری کنند تا به نتیجه مشخص برسیم. همان زمان هیأتی تشکیل شد متشکل از نماینده وزارت خارجه، خانواده شهید تندگویان و یک نماینده از پزشکی قانونی. این هیأت به عراق رفته بودند و آنجا نیز ابتدا جسد دیگری را تحویل گرفته بودند که متعلق به شهید تندگویان نبود. من هم کارت پایان خدمت شهید تندگویان که حاوی تمامی مشخصات ظاهری ایشان بود را به برادرم داده بودم و هم اطلاعاتی که ممکن بود به شناسایی ایشان کمک کند. به عنوان مثال مچ پای راست شهید تندگویان بر اثر شکنجههای ساواک نشانه خاصی داشت چراکه آن زمان با مته پای او را سوراخ کرده بودند و جالب است از روی همین نکته متوجه شده بودند جنازه اولی که تحویل داده بودند مربوط به شهید تندگویان نیست. آنها نیز دولت عراق را تهدید کرده بودند اگر پیکر واقعی شهید تندگویان را تحویل ندهید ما بازمیگردیم ایران و اعلام میکنیم آقای تندگویان زنده است و دولت عراق نمیخواهد به ما تحویل دهد. همین تهدید کارگر شده بود و آنها پیکر واقعی شهید تندگویان را تحویل داده بودند و برادرم نیز همانجا دوربینی خریده بود و از تمام مراحل تحویل و تشییع جنازه در عراق فیلمبرداری کرده بود.
وی یادآور شد: زمانی که رفته بودیم پیکر شهید تندگویان را به تهران بیاوریم، پیکر ایشان را سه نوع مومیایی کرده بودند که وقتی علت را جویا شدم نماینده پزشکی قانونی گفت شاید به این دلیل باشد که زمان شهادت را به راحتی تشخیص ندهیم. بر طبق گفتههای نماینده پزشکی قانونی تاریخ شهادت ایشان برمیگشت به این اواخر و ظاهرا آقای تندگویان تا سال ۶۸ نیز زنده بودند اما همان زمان یک استخوانشناس نیز از صلیب سرخ آمده بود و قرار بود هم او و هم کارشناسان پزشکی قانونی بر روی پیکر شهید تندگویان تحقیقات لازم را انجام دهند. به همین منظور جلسهای در وزارت خارجه جهت ارائه گزارش درباه زمان شهادت شهید تندگویان برگزار شد که متأسفانه ما نتیجه این جلسه را هیچگاه متوجه نشدیم. قرار بود در این جلسه نتیجه نهایی و گزارش مکتوب درباره تحقیقاتی که درباره پیکر شهید تندگویان انجام شده است را اعلام کنند اما آن گزارش محرمانه اعلام شد. لذا ما هیچگاه زمان و تاریخ شهادت شهید تندگویان را متوجه نشدیم.

اکبر هاشمی رفسنجانی در کتاب خاطرات سال ۱۳۶۹ خود مینویسد:
آقای بشارتی تلفنی گفت عراقیها توسط صلیب سرخ اطلاع دادهاند که آقای تندگویان در سال ۱۳۶۸ فوت کرده است .
تلویزیون عراق پس از به اسارت در آمدن تندگویان، در برنامههای خود اعلام میکرد: اکنون ایرانیها نه وزیر نفت دارند و نه نفت.
دولت ایران تا یک سال به امید بازگشت تندگویان، از معرفی وزیر نفت جدید به مجلس، خودداری کرد. در آن دوران کالردون برتی وزیر نفت ونزوئلا برای رفتن به عراق و دیدار همتای ایرانی خود در زندان، اعلام آمادگی کرد، که دولت عراق نپذیرفت . سرانجام پس از پایان گرفتن جنگ و تبادل اسرا و کشتهشدگان میان دو طرف، پیکر محمد جواد تندگویان که در اثر شکنجه در عراق جان سپرده بود، به ایران بازگردانده و در تاریخ ۲۵ آذر ۱۳۷۰ به خاک سپرده شد.
پدر شهید
پدر شهید تندگویان از آگاهی شهید بزرگوار نسبت به سرنوشت سفر آخرتش میگوید:
پسرم یک ساعت قبل از آخرین سفرش، به مغازه من تلفن کرد گفت پدر من دارم به جنوب میروم، میخواستم خداحافظی کنم.» گفتم: مواظب خودت باش. خندید و گفت:« به من حسودی میکنی پدر؟» پرسیدم: حسودی؟! از چه بابت؟ گفت:« برای اینکه ممکن است شهید بشوم!».
.... در پایان صحبت خود، مبلغی را نام برد که بابت خمس و زکات بدهکار است. از من خواست چنانچه از سفر بازنگشت. این مبلغ را بپردازم.
مادر شهید تندگویان در مورد اهمیت دادن ایشان به مطالعه و تلف نکردن اوقات فراغت و چند ویژگی برجسته ایشان این چنین میگوید: هرگاه در منزل کاری نداشت از نوارهای قرآن که در خانه داشتیم، استفاده میکرد و من ندیدم که وقت را به بطالت طی کند. همیشه میگفت: «اگر امروزم با دیروزم یکی باشد، از غصه دق میکنم.»
خاطرات دکتر مرندی (وزیر سابق بهداشت
قرار بود که وزرای نفت و بهداشت با معاونان خودشان به اهواز بروند. پرواز، راس ساعت هفت صبح، از پایگاه اول شکاری شروع میشد. همه به جز شهید تندگویان و چند نفر از همکارانش سرقرار حاضر شدند. هرچه تلاش شد، دسترسی به آنان مقدور نشد و بالاخره پس از تاخیر، هواپیما راه افتاد. قبل از اوج گرفتن خبر رسید که شهید تندگویان و همراهان آمدهاند. دوباره هواپیما بازگشت و آنها سوار شدند و به طرف اهواز حرکت کردیم. در اهواز به علت طوفانی بودن هوا، فرود هواپیما میسر نشد. شهید تندگویان گفتند: به اصفهان برویم واز پالایشگاه نفت آنجا بازدید کنیم. بنده نظر دارم که چون برای آمدن به اهواز هماهنگی زیادی انجام شده است به پایگاه وحدتی برویم. همه قبول کردند و شب را در باشگاه نفت مستقر شدیم. همان شب خبر آوردند که حصر آبادان سختتر شده است و در شهر تنها سیبزمینی و پنیر موجود است. فردا به دو گروه تقسیم شدیم. قرار شد عدهای با شهید تندگویان به سمت آبادان حرکت کنند. آخرین ماشین این گروه هنوز چندان دور نشده بود که با یک کامیون برخورد کرد و چند نفری مجروح شدند. با این حادثه همه آن گروه بازگشتند و تا بستری شدن این افراد در آنجا ماندند. این پیشامد موجب شد که برخی از افراد که در ماشین شهید تندگویان نبودند، داخل این ماشین شوند و عدهای هم که داخل آن ماشین شده بودند، به ماشین دیگری منتقل شوند. این گونه بود که تقدیر، مثل همایی که بر سر پادشاهان سایه میاندازد، با یک تصادف کامیون، همسفران آن شهید را برای اسارت برگزید
فاطمه تندگویان، خواهر محمد جواد تندگویان، شخصیت وی را اینگونه تشریح میکند:
او به طور کلی با هیچ گروه سیاسی ارتباط خاصی نداشت و شخصیتی چند بُعدی داشت. کتابهای علی شریعتی، مرتضی مطهری، محمدتقی جعفری و محمدحسین طباطبایی را با دقت مطالعه و پیگیری میکرد و در میان سیاستمداران، به مهدی بازرگان و یدالله سحابی علاقهمند بود. از یکسو با جریانهای روشنفکری فعالیت میکرد و برای جریان فکری شریعتی و حسینیه ارشاد در آبادان تبلیغ مینمود و از سوی دیگر، با جریان کارگری، قشر مسجدی و مذهبی سنتی نیز همراه بود.
محمدجواد تندگویان در سال ۱۳۵۱ در رشته مهندسی نفت گرایش پالایش، از دانشکده نفت آبادان فارغالتحصیل شد.
شهید محمد جواد تندگویان. وزیر نفت










