شهید سرهنگ خلبان غفور جدی اردبیلی
بازدید از مطلب 2,207 views
از شهیدان گفتن و از آنها نوشتن کار ما نیست و به گفته شاعر «کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ * کار ما شاید اینست که در افسون گل سرخ شناور باشیم». گویی خداوند آنها را از روز تولد گزینش کرده بود تا در روز موعود با روی گشاده به دعوتش لبیک بگویند.
پرسنل شجاع ارتش جمهوری اسلامی ایران با استفاده از تجهیزات و تسلیحات پیشرفته خود در مقابل تسلیحات فوقپیشرفته و به روز تحویل ارتش عراق بر روی کاغذ و معادلات کلاسیک نظامی حرفی برای گفتن نداشتند.زمانی که در کنار هواپیما و تانک و توپ، نیروی دیگری به نام نیروی ایمان و عقیده وارد میشود توازن قوا به هم ریخته و معادلات جدیدی وارد آن میشود. ایران که در جنگ تحمیلی حقیقتا مظلوم واقع شده بود، جان برکفانی را به میدان نبرد عرضه کرد تا مجری غیرت ایرانی باشند. شهید سرهنگ دوم خلبان غفور جدی از جمع شهدایی بود که به کفتارهای رژیم بعث ثابت کرد که این بیشه خالی از شیر نیست. این شهید بزرگوار که در فاصله کوتاهی پس از آغاز جنگ به لقاءا… پیوست تمام توان خود را در راه پیشبرد اهداف نیروی هوایی به کار بست. در گفتگویی که در خدمت خانواده شهید بودیم شرح مختصری از زندگانی شهید رفت که در ادامه میخوانید.
«ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیلالله امواتا، بل احیاء عند ربهم یرزقون»
«غفور جدی اردبیلی» سومین فرزند از خانوادهای هشت نفره در سال ۱۳۲۴ در خانوادهای سرشناس در شهر اردبیل چشم به جهان گشود. پدرش فردی زحمتکش و از بانیان برگزاری مراسم عزاداری اباعبداللهالحسین در اردبیل بود. غفور پس از پایان تحصیلات متوسطه در سال ۱۳۴۷ پس از قبولی در آزمون ورودی، به دانشکده خلبانی نیروی هوایی ارتش راه پیدا میکند. پس از گذراندن دوره مقدماتی پرواز در اواخر سال ۱۳۴۸ برای طی دوره تکمیلی به ایالات متحده فرستاده شده، هوشمندی، جسارت و دلاوری خاصی از خود به نمایش میگذارد. پس از پایان امتحانات که اعطای وینگ خلبانی به جدی را درپی داشت، از طرف نماینده نیروی هوایی ایالات متحده تماسی با خانواده شهید برقرار میشود مبنی بر اینکه امریکاییها برای جذب ستوان دوم خلبان غفور جدی رضایت نیروی هوایی ایران را جلب کرده و فقط رضایت خانواده وی باقی میماند. پدر شهید که هماکنون به رحمت خدا رفته فقط یک جمله به نماینده امریکاییها میگوید: «من فرزندم را برای میهنم پرورش دادم!»
بدین ترتیب جدی در سال ۱۳۵۰ به کشور بازگشته و طبق امریه ستاد فرماندهی نیروی هوایی به پایگاه هفتم شکاری شیراز منتقل میشود. با آغاز وظیفه سربازی وطن، در هیچ برههای تدبیر و شجاعت را کنار نگذاشته تا اینکه در روز ۲۳ اردیبهشت ماه ۱۳۵۲ عملا در بوته آزمایش قرار میگیرد. عقربهها ساعت ۲ بعدازظهر را نشان میداد که ستوان یکم خلبان غفور جدی به عنوان فرمانده هواپیمای فانتوم در کابین جلو پس از بازرسی هواپیما، خزش به ابتدای باند و اجازه از برج مراقبت در گرمای شیراز به آسمان بال میگشاید. بلافاصله پس از برخاست و جمع شدن ارابههای فرود، جنگنده لرزشهای خفیفی حول محور عرضی از خود بروز میدهد. جدی در ابتدا تصور میکند که این لرزش به خاطر گردابههای بجای مانده از جنگندههای جلویی است اما پس از خارج کردن موتورها از حالت پسسوز، مشکل نه تنها مرتفع نشده بلکه شدت مییابد. به مدت چند ثانیه بعد چراغهای متعدد هشداردهنده از کار افتادن سامانههای هواپیما بهطور متوالی روشن و خاموش میشوند بهطوری که وی در تشخیص اینکه کدام سامانه دچار نقص شده، کدامیک مشکلش برطرف شده و کدامیک اصلا مشکلی ندارد کاملا سردرگم میشود. بلافاصله هواپیما نوسانهای پردامنهای از خود به نمایش گذاشته و ناگهان با زاویه شدیدی شروع به اوجگیری مینماید. تلاش جدی در دادن دسته فرامین جنگنده به جلو و درآوردن آن از حالت اوجگیری که لحظه به لحظه خطر واماندگی را درپی داشت بینتیجه میماند. جنگنده در آسمان وامانده و جدی با هماهنگی خلبان کابین عقب اهرم خروج اضطراری وی را فعال کرده و کمک خلبان در ادامه به سلامت با چتر به زمین فرود میآید. در این لحظه غفور مصممتر از قبل دوباره کلنجار خود با دسته فرامین را آغاز کرده و خوشبختانه کنترل جنگنده سرکش را به دست میآورد. در راه بازگشت به فرودگاه، جنگنده دوباره همان رفتار را از خود نشان میدهد اما این بار نیز مقهور اجرای دستورالعملهای پرواز از طرف جدی میشود. بدینگونه ستوان یکم خلبان غفور جدی با سالم به زمین نشاندن اسلحهای به ارزش میلیونها دلار به دریافت یک درجه ترفیع مفتخر میشود. وی در مراسم تشویق و تقدیر در بیان این دلاوری خود میگوید: «عامل موفقیتم را حفظ خونسردی و اجرای دقیق دستورالعملهای پروازی میدانم.»۱
جدی در ادامه برای انجام وظیفه به پایگاه سوم شکاری همدان منتقل و سپس در شهریور ۱۳۵۵ برای طی دوره امنیت پرواز از آذر ۵۵ تا مرداد ۵۶ دوباره به ایالات متحده سفر میکند. پس از مراجعت، به پایگاه ششم شکاری بوشهر باز میگردد. این پایگاه آخرین پایگاه خدمتی شهید خلبان جدی بود. با شروع جنگ تحمیلی در حالیکه سمت فرماندهی بازرسی و امنیت پرواز پایگاه را به عهده داشت فعالانه وارد صحنه نبرد حق علیه باطل میشود.
غفور جدی تعصب خاصی نسبت به خانواده خود داشت. با شروع ماموریتهای جنگی در آغاز هر عملیات تلفنی از خانواده خود حلالیت میطلبید. در کتاب ثبت پروازی وی قبل از جنگ پرواز با بزرگانی چون شهید بزرگوار سرهنگ «جواد فکوری» (بعنوان فرمانده گردان ۷۱ شکاری، کابین جلو)۲، امیر سرتیپ دوم «فرجالله براتپور» (در آن زمان سروان، هم کابین جلو و هم عقب)، شهید سرتیپ خلبان «علیرضا یاسینی» (در آن زمان ستوان دوم) و بسیاری دیگر به چشم میخورد. در اردیبهشت سال ۵۲ با توجه به شجاعتی که جدی از خود نشان داد و توصیفش رفت، از طرف نیروی هوایی ۳ ماه مرخصی تفریحی ایالات متحده به وی داده میشود. غفور در این سفر سیاحتی از تفریح منصرف شده و گواهینامه خلبانی بویینگ ۷۴۷ را نیز دریافت میکند. با شروع جنگ بعضی از خائنین به زعم خود قصد تشویق غفور به ترک ایران را داشتند که وی در پاسخ آنها این چنین گفت: «در زمان صلح برای تفریح ما خرج نشده، ما برای چنین روزهایی تربیت شدهایم.»
در نیمه آبان ۱۳۵۹ در حالیکه یک ماه و نیم از آغاز جنگ گذشته و مادر در این مدت و چه بسا بیشتر فرزند خود را ندیده بود. از طرفی حجم عملیاتهای محوله به پایگاه بوشهر به حدی است که غفور صلاح نمیبیند همرزمان خود را برای مدت طولانی تنها بگذارد. بنابراین قرار شد که مادر به تهران بیاید و غفور نیز به وی بپیوندد. برگه مرخصی روز ۱۷ آبان صادر شده و غفور از دیشب وسایل سفر خود را مهیا میکند. طبق برنامه قرار بود ۲ سورتی عملیات جنگی انجام داده و سپس به مرخصی اعزام شود. دو سورتی پرواز با موفقیت انجام شده و سرهنگ دوم غفور جدی از کمک خلبانش سروان خلبان «خلج» به قصد ترک پایگاه خداحافظی میکند. آنها از هم جدا میشوند ولی دوباره ماموریتی به غفور ابلاغ میشود. بازگشته و به خلج میگوید: «آماده شو برویم.» آیا او میدانست که این ماموریتی بیبازگشت است و بالهای آهنین جنگنده به بالهایی تبدیل خواهند شد که تا عرش الهی او را همراهی خواهد کرد؟! گویی به او الهام شده بود طوری که در آخرین درخواست حلالیت همه را ناخودآگاه آماده شهادت خود کرده بود. وی حتی در اقدامی که تا آن زمان بیسابقه بود ساعت و گردنبند «الله» خود را به سرباز خود تقدیم میکند. آری غفور دیگر باز نمیگردد!
حصر آبادان در حال تکمیل بود و سیل تسلیحات سنگین ارتش عراق از محور بصره در حال ورود به مرز ایران. سومین پرواز عملیاتی سرهنگ ۲ خلبان غفور جدی و سروان خلبان خلج بمباران کاروان توپهای توپخانه سنگین دشمن در اطراف بصره بود. فانتوم با قدرت آسمان را شکافته و خود به مثابه بمبهایش به قلب دشمن هجوم میبرد. ماموریت به خوبی انجام شده و ضربه مهلکی به کاروان مزبور وارد میآید. غفور گردشی کرده و راه وطن را در پیش میگیرد. در همین لحظه ناگهان موشک زمین به هوای خصم زبون صدمات عمدهای بر پیکر مرکب آهنین وی وارد میآورد. اما غفور جدی خلبانی نبود که بگذارد حتی لاشه عقابش به دست کرکس بیفتد. آتش لحظه به لحظه زبانههای بلندتری به خود میگرفت. هر دو خلبان با توجه به از بین رفتن مقدار زیادی از سطوح کنترل دم و همچنین نداشتن فشار هیدرولیک با تمام قدرت در حال پروازی نگهداشتن جنگنده بودند. با تلاش و همت ستودنی هر دو خلبان، جنگنده F-4 به نخستین نقطه نشانه زمینی سرزمینهای تحت کنترل نیروهای خودی که همان رودخانه بهمنشیر بود میرسد. گرمای سوزان شعلهها اینک کابین عقب را کاملا آماج ضربات خود قرار داده و ماندن در هواپیما دیگر به صلاح نبود. در لحظهای که هر دو خلبان تصمیم به خروج اضطراری از جنگنده را میگیرند ارتفاع پرواز بسیار پایین بود و تلاش جدی برای اوجگیری به جایی نرسید. به ناچار دو خلبان دستگیره خروج اضطراری روی صندلی را کشیده و به بیرون پرتاب میشوند. با توجه به اینکه خلبان خلج زودتر اقدام به خروج اضطراری میکند، در ارتفاع بالاتری از جنگنده خارج شده و به سلامت به زمین میرسد اما راکتهای صندلی شهید سرهنگ ۲ خلبان غفور جدی در ارتفاع پایینتری روشن شده و متاسفانه نه چتر فرصت گرفتن سرعت عمودی سقوط جدی را پیدا میکند و نه صندلی مجال جدا شدن از خلبان را مییابد. در نتیجه غفور با سرعت بالایی به زمین برخورد میکند.
پیکر پاک شهید جدی به تهران و از آنجا به وسیله هواپیمای C-130 به پایگاه دوم شکاری منتقل میشود. مردم شهیدپرور و انقلابی اردبیل با شنیدن خبر شهادت غفور جدی با پای پیاده عازم تبریز میشوند و تقریبا نیمی از جاده ۱۵۰ کیلومتری آن را میپیمایند تا اینکه جنازه شهید به وسیله آمبولانس به غسالخانه اردبیل انتقال مییابد. امام جمعه اردبیل با آنکه شهید غسل و کفن ندارد خود شخصا این کار را انجام داده و بر پیکر شهید نماز میگذارد.
برادر شهید که قبل از غسل، جنازه غفور را دید برایمان گفت: «با توجه به شدت ضربه وارده که شکستگی دندهها، پارگی اعضای داخلی بدن و خونریزی داخلی را درپی داشت، تنها لخته خونی از دهانش جاری شده و مقداری خونمردگی در پهلویش به چشم میخورد. جسد کاملا سالم بوده و تبسمی بر روی لبانش نقش بسته بود. گویی اگر به اسم صدایش میکردی از خواب بیدار میشد.» تبسم مزبور را افرادی که جنازه شهید جدی را در تهران دیده بودند نیز نقل کردهاند.
تشییع جنازه بسیار باشکوهی که مقارن شد با ایام عزاداری حسینی با حضور ملت انقلابی اردبیل برای شهید برگزار شده و به مدت یک هفته در شهر عزای عمومی اعلام میشود و از آن تاریخ آغاز حرکت دستههای عزاداری شهر از مقابل منزل پدر شهید به رسمی ماندگار تبدیل شد. پدر شهید هنگام شهادت غفور گفت: «امانتی بود دست ما که خداوند آن را پس گرفت.»
در رادیو عراق که به نام، سرنگونی هواپیمای شهید جدی را اعلام کرده بود تا ۳ روز جشن و شادمانی برقرار بود.
شهید سرهنگ ۲ خلبان غفور جدی علاقه خاصی به پرواز بر پهنه نیلگون خلیج فارس داشت و در زمان شهادت در طی ۴۵ روز ۸۰ پرواز جنگی را در کارنامه پروازی ثبت کرده بود.
پس از شهادت از طرف ستاد فرماندهی نیروی هوایی و شخص شهید بزرگوار سرهنگ خلبان «جواد فکوری» برای بزرگداشت مقام شامخ شهید از خانواده وی به آن مرکز دعوتی به عمل میآید. در آن ملاقات شهید فکوری به عنوان فرمانده سابق گردان ۷۱ شکاری (گردان پروازی شهید غفور جدی) گریست و گفت: «من خاطرات خوبی با شهید جدی داشتم.»
در ادامه امام خمینی (ره) رهبر کبیر انقلاب و شهید بزرگوار سرتیپ ستاد «والیالله فلاحی»، جانشین
وقت ستاد مشترک ارتش جمهوری اسلامی ایران به خط خود و طی لوحهای جداگانهای شهادت غفور را به خانوادهاش تسلیت گفتند.
غفور جدی عاشق حضرت ابوالفضل و از محبان پرشور اهل بیت بود. امید است ما نیز در سنگر فرهنگی ادامهدهنده راه شهیدان باشیم. در پایان از خانواده معظم شهید غفور جدی به خصوص آقایان «عادل جدی» و «پویان افشیننژاد» به خاطر همکاری صمیمانه با ما برای تهیه این مطلب کمال تشکر را داریم.