
برادران شهید: علی” غلام رضا ” محمد ابراهیم ادبی مهذب. شهرستان فومن

بازدید از مطلب 710 views

این شهید والامقام با چنین روحیهای، پس از شروع جنگ تحمیلی به نهاد بسیج شهرستان فومن پیوست و همانند دیگر برادران خود، به ویژه محمد ابراهیم و غلامرضا، بعنوان یک بسیجی مبارز، در ستاد این نهاد به فعالیتهای انقلابی ـ فرهنگی پرداخت.این شهید جاویدالاثر هیجده سال بیشتر نداشت که برای مبارزه با دشمن بعثی، رهسپار جبهههای حق علیه باطل شد و از این طریق به ندای رهبرکبیر انقلاب اسلامی، لبیک گفت. در حضور سبز او در جبهه، یک بار زخمی شد و برای بار دوم که در واقع بعد از به شهادت رسیدن برادرش محمدابراهیم بود، دیگر توان ماندن در این دنیای فانی را نداشت و بار دیگر، راهی جبهههای نبرد شد و در منطقهی کردستان به مبارزه خود ادامه داد.او در کردستان بیسیم چی بود و مدتی را در این سمت به فعالیت پرداخت. در واپسین روزهای زمستان سال ۶۴ بود که برای کسب اطلاعات بیشتر از موقعیت دشمن، با گروهی به سمت نیروهای عراقی در منطقه سلیمانیه رفت که در طی یک درگیری در دوم اسفندماه همان سال، یکی از دوستانش شهید و یکی از پاهایش نیز قطع شد. در این درگیری بود که از علی خبری نشد و گویا به جمع مفقودالاثرها پیوسته و در حقیقت به شهادت رسیده بود. مدتها از شهادت او گذشت، تا اینکه پس از سالهای دوری از وطن، جسد مطهرش را شناسایی کرده و بعد از انتقال به زادگاهش، او را در گلزار شهدای فومن به خاک سپردند. روحش شاد و یادش برای همیشه گرامی باد.
«… اوراق زرین کارنامه آزادی و آزادگی، از آن انسانهایی است که به آرزوی گسترش حق و برقراری حکومت حق زیستهاند و گرانمایه
عمر خویش را بر سر این راه از کف دادهاند و زندگی جاوید را به پاداش این گرانمایگی و
آرمان مقدس کسب کردهاند. آنان مشعلهای فروزانند که تاریکی زندگی را از پیش راه و
نگاه ما به یک سو میزنند».
شهید محمدابراهیم (امیر) ادبی مهذب فرزند ابوالشهدا شادروان اسحاق ادبی مهذب به سال ۱۳۴۳در خانوادهای مذهبی در شهر فومن تولد یافت. این شهید بزرگوار، پس از طی دوران کودکی وارد مدرسه شد و پساز گذران مقطع ابتدایی و راهنمایی، تا سال سوم نظری در رشتهی فرهنگ و ادب به تحصیل ادامهداد.بعد از پیروزی انقلاب، بسان دیگر برادران خود به عضویت نهاد بسیج فومن درآمد و مدتی را در این نهاد بسر برد و در آن به فعالیتهای مختلف پرداخت. به مسائل دینی و مذهبی آگاه بود و به نماز و مسجد اهمیت میداد. دارای رفتاری عالی و گفتاری سنجیده بود و همواره به شهادت عشق میورزید. از روی علاقه و عشقی که به جبهه داشت و همچنین احساس مسئولیتی که در رابطه با دفاع از میهن میکرد، داوطلبانه به جبهههای نور علیه ظلمت رهسپار میشد.
معلم شهید غلامرضا ادبی مهذب فرزند شادروان اسحاق به سال ۱۳۳۸ در خانوادهای متدین و مذهبی در شهر فومن چشم به جهان گشود دوران ابتدایی و راهنمایی را با موفقیت و نمرات عالی پشتسر گذاشت و بعد از اتمام دوره راهنمایی، وارد مقطع متوسطه در دبیرستان شهید محمدرضا کدیور (امیرکبیر سابق) گردید و موفق به اخذ دیپلم در رشتهی علوم تجربی در خرداد ماه ۱۳۵۷ شد. پس از دریافت مدرک دیپلم، به مرکز تربیت معلم راه یافت و در آنجا نیز، موفق به اخذ فوق دیپلم آموزش ابتدایی گردید.
این شهید بزرگوار که جمعاً به مدت ۱۲ ماه و ۴ روز و در طی شش مرحله با عضویت بسیج درجبههها حضوری سبز داشت، بعد از انتقال پیکرش به زادگاهش، در طی تشییع جنازهای باشکوه ازسوی اهالی فومن، به جایگاه ابدیش منتقل و در گلزار شهدای فومن به خاک سپرده شد.
«… انقلاب را تنها در دور و اطراف خود به حساب نیاورید. انقلاب اسلامی، برای نجات بشریت از قید استعمار و استثمار است. در این راه، دیانت باید در کنار سیاست باشد که جدایی این دو، انحراف محض است…»
طعنه های تو را گوش دهم ، قبرم : گوشت را بطرف قبرهای آنسوی آب کن ، حتماً قبرهای آنسوی آب با تو رفقات دارند :
گوش کن ، خبرده و بگو وزیرا من ضعیف ، آنقدر به خود ظلم کرده ام که حتی دیگر گوشهایم بفرمان من نیستند و اگر و اگر شدخبری دارم که به نزد او رسان بگو اگر می شود در نزد خدا به شفاهت (شفاعت) برخیزید، آخر من پیش او آبرو ندارم
رضا ادبی مهذب
************************************
همیشه برافراشته : ندا میدهند هیهات من الذلّه لاله هانموداری از سالها ظلم و ستم علیه اسلام و امتند نموداری از جورقابیلیان برای به؟ کشیدن قرآن و این نبرد خبر سرکوب لاله ها
غلامرضا ادبی مهذب معارف اسلامی دبیرستان و معاونت پرورش شهرستان فومن بودند که بارها پستهای کلیدی مثل فرماندار و شهردار حتی قبل از مدیر کلی آموزش و پرورش به او پیشنهاد شده بود و وقتی به او میگفتم جامعه به شما و افکار شما نیاز دارد چرا قبول نمی کنید میگفتند این میزها خطرناک است .ولی عاشق مطالعه و تدریس بودند حتی در دبیرستان دخترانه که مشغول به تدریس بودند میگفتند سئوالاتی را که نمیتوانید بیان کنید بنویسید و نوشته ها رامی آوردند منزل به بنده می دادند و من جواب سئوالهای شرعی و احکام رابرایشان از رساله در می آوردم و مینوشتم و یادداشت را می بردم در کلاس .ایشان علاوه بر تدریس اولین کسی بودند که در فومن به عنوان سردار حزب الله مطرح بودند .کاپیتان تیم فوتبال در مسابقات و مکبر نماز جمعه شد و مداح اهل بیت (ع) بودند در همه ابعاد نقش به سزایی داشت .شبهای جمعه در منزل تفسی قرآن و جلسات تحکیم وحدت بین جوانان و حل مشکلات آنان بودند بچه ها در همه امور با او مشورت می کردند
شهدا زنده اند












یک دیدگاه